پیرنگ. متفاوت داشتن چیز جدیدی نیست اما همچون اثر.   رویادوز   ساختارشکن و خلاق بودن یک پدیده ی ناب و جاودانه محسوب خواهد شد. پس چرا نویسنده اش ممنوع قلم گردیده و بیشتر. 

  داستان بلند   رویا دوز      اثری ادبی و متفاوت از نویسنده تازه قلم و   شمالی کشورمان است که پس از شش سال بایکوت  و ممنوع الچاپ شدنش  به ناگهانی  توسط ریاست جدیدی ممیزی و وزارت ارشاد اسلامی دولت تدبیر و امید  از کنج بایگانی بیرون کشیده شد و پس از بررسی مجدد ان با  توجه به ملاحظات شرعی    لحاظ شده بر آن  با چاپ و انتشار این اثر موافقت شد .   
  نویسنده ی  ممنوع القلم این اثر  که پس از میم مودب پور  جزو یکی از کم کارترین و  سانسور شده های عرصه نویسندگی است با لقب روی جلد شین براری  برای چاپ اثر داستانی بلند رویادوز  با واگذاری این اثر از  صفر تا صد موافقت نمود تا بجای نام وی  اسم نویسنده ای دیگر بر جلد ان بیاید و مشکل  ممنوع القلم بودن این اثر پر حاشیه را به طریقی حل نماید . 
به نقل از رومه قدس  :  
      استاد خاوری منفرد  ریاست محترم انتشارات  رامون که نیم قرن در عرصه ی نشر و چاپ کتاب در این مرزبوم سابقه ی فعالیت  دارد  پس از خواندن نسخه اولیه این اثر پیش از چاپ  فرمودند ؛         رویادوز  محصول  افکار و آرمان ها و  دیدگاه واقع بینانه ی یک فرد دهه شصتی است که  با مش کل خاص  دست به گریبان است و او بیش از حد و حدود یک فرد معمولی  میفهمد  میبیند  میشنود  و  تجزیه تحلیل های بی نقصی دارد  تا قسمت پیش آگاهی پیرنگ که پیش میرود به یکباره با ساختار شکنی نویسنده  تمام انتظارات خواننده   نابود و  در  مهلکه ی پر اشوبی رها میگردد و پس از کمی سرگردانی  و غیبت شخصیت اصلی و قهرمان داستان  ، کمی با شخصیت های هم راستا ، مترادف، متضاد و فرعی، و پویا و ایستای  داستان همقدم میشوند و تا جایی که  در قسمت نقطه ی اوج اثر  ، مخاطب به تمام باور های اولیه اش نصبت به نقش اول   شک میکند و او را منفور  دنیای ساخته شده ی  درون داستان میشمارد ،  و در نقطه اوج و کنش داستان   به حادثه ای مجهول  تمامی شخصیت ها  دچار دوگانگی احساس میشوند  و به بازی گرفته میشوند  ،  و با ظهور  حقیقت   مخاطب در میابد که شخصیت اصلی اثر تمام مدت  در زمان غیبتش مشغول خواندن همین اثر بوده و بعبارتی شخصیت اصلی خوده شخص مخاطب است و   به شکل شگفت انگیزی تمامی راز رمز ها  عیان و تمام پرسش ها بی جواب به مخاطب واگذار میشود و مخاطب در میابد که تک تک شخصیت های اثر نمادی از  خصایص  انسانی  مخاطب است      

__________________________کلاغ ها نسخه اندروید از شهروز براری صیقلانیشهروز براری صیقلانی اموزش نویسندگی  شهروز براری صیقلانی مدرس رسمی سازمان اموزش عالی کشور در جلسه سوم کانون فرهن‍  آموزشگاه نویسندگی و کارگاه داستان نویسی شین براری صیقلانی  خرداد ۱۳۹۵________
                ♥♥♥ داستان دوم _نقد و بررسی♥♥♥               
              ♦♦♦            کلاغ ها                      ♦♦♦
       ♣♣
بازنشر از مجله چوبک           نقد و یررسی    رضاعلی  یزدی پناه              
در این اثر نویسنده دست به ساختارشکنی میزند و با سبکی نامتعارف و  متزل  و  دو پهلو  یک داستان بی  موضوع را در ردیف های پیچیده ی  پیرنگی خودساخته و بدیع میپیچاند و گره ی کوری میزند بر  جملات  معاوره ای و کوچه بازاری نو و جدید ک تاکنون به گوش مخاطب خاص نخورده     داستان  بطور  جذب کننده ای   خواننده را  محو  سیر پیوستگی اش میکند و  به آرامی  جریانات و روند  لاک پشت وار  داستان را به سمت و سوی  مشخصی سوق میدهد  و مخاطب خاص از جریان کلی ماجرا اگاه میشود و خود را در میان مهلکه ی پر اشوبی از  پیش داوری ها میابد  که همگی کورکورانه و غیر منصفانه  روی میدهند ولی خود شخص نویسنده ی خلاق این اثر زیبا  یعنی آقای شین براری  با نام حقیقی شهروز براری صیقلانی   با تکیه به تجارب زیستی خود  برای نخستین بار در ادبیات داستانی  این سرزمین به  موضوع ادم های خوبی که از جبر روزگار و  بد ماجرا دچار حادثه ای دهشتناک شده اند و بطور خود معرف به مراجع قانونی پناهنده شده تا صدای دادخواهی خودشان را به گوش دادستان وقت شهر برسانند پرداخته است که  بطور ضمنی به  حفره های خلا واری که در قوانین شرع و قانون قوه دادرسی و کیفری و قضایی کشور  از دیدرس همگان دور مانده میپردازد  و جریان را تا جلسه ی دادگاهی به پیش میبرد و  خواننده را  هیجان زده و  متعجب از بی عدالتی هایی میکند که کاملا بر اساس قوانین توجیه شده می دارد  بطوری که شخص شخیص قاضی در جلسه دادگاه بخوبی از حقیقت ماجرا و بی گناهی  متهم آگاه است و بلعکس  بر درستکاری و از خودگذشتگی او نیز اطمینان خاطر دارد ولی بنابر  قوانین تعریف شده ی قضایی  و رجوع وکیل متشاکی بر این قوانین ناچار به متهم شناختن  فرد بی گناه میشود  زیرا  بر طبق قوانین موجود بروی کاغذ  اگر چنین  مواردی موجود باشد و شاهد کافی هم وجود داشته باشد  پس فرد متهم گناهکار تشخیص داده میشود     اما در  نوبت تجدید نظر و اعتراض متهم    قاضی از اختیارات ویژه ی قضاوت و جایگاهش بهره گرفته و بر اساس ماده ای بنام   (تشخیص بر پایه ی علم قاضی)   متهم را تبریه میدارد    اما متهم  که تمام مدت تلاش به پرده برداری و افشای حقیقت ماجرا بوده   و میدانسته اتهامات  مطرح شده تنها بدلیل وقت کشی و  فرار از مهلکه ی حادثه ای به مراتب شوم تر است    به قاضی میگوید ;     در غیابم و طی ن
مدت بازداشت موقت من در زندان و مدت پنج شنبه ای که نوبت به رسیدگی پرونده ام نشد و جمعه و شنبه ای که تعطیل رسمی بود و دوشنبه و یکشنبه ای که سایت ثبت سنا در دولت الکترونیک قوه قضایی بسته بود و سه شنبه ای که شما دیر تشریف اوردید و  من مجدد به دو روز بعدش ارجاع دادید و پنج شنبه ای که در بهداری زندان زیر سروم و تشنج کرده بودم و جمعه ای که تلخ ترین روز زندگی ام بود   شاکی پرونده تمام زمین هایم را به مشتری های از پیش تعیین شده اش فروخت و واحدهای مسی ام را که با او شراکتی ساخته بودم را نیز به مشتری های متقاضی خرید فروخته و  و چون خانه ها  تازه ساخت و پیش فروش شده بودند پس لابد تاکنون خریدارهای جدید با پیگیری کد رهگیری در سامانه ثبت اسناد و املاک رسمی  پی به ی شریکم برده اند  و اینکه  بی شک تمام ۱۶ واحد مسی اپارتمان چهار طبقه ام را به شانزده  مستاجر  به رهن واگذار کرده و اکنون ۱۶  واحد با چهل و هشت مالک  و شانزده  صاحب حقیقی که شانزده واحد را یکسال پیش پیش خرید کرده بودند داریم   که  نصف این جرایم به پای من نوشته میشود چون شریک ان اپارتمان و سه دونگ اولیه هر واحدی بودم که به امانت تا تکمیل پروژه در اختیارم بود زیرا که همگی پیش فروش شده بودند    حالا مرا تبریه از پرونده ی سوری و ساختگی ای میکنید که به پشتوانه ی  دو شاهد  پولکی و دروغین   بنا شده بود  و   مرا به اتهام سرقت یک فرغون از اپارتمان خودم  به زندان کشاندی 


در قسمتی  دیگر از اثر  میخوانیم  ؛ 
              (توجه  این اثر بصورت نسخه مجازی موجود است و مجوز چاپ ان به دلیل وجود این اپیزود  ممنوع گردید  و  نویسنده اش   راضی به حذف این اپیزود کوتاه از کتاب نشد   
        توجه         ♦♦  نویسنده نیز  پس از  مدت دو ماه  بدلیل  اعتراض به سازمان  بررسی اثار ادبیات داستانی و تداخل با شئونات اسلامی و قوانین شرع   و سانسور و ممیزی وزارت ارشاد اسلامی     ممنوع قلم گرید  .  شین براری± )♦♦
/___________________________________،،،___


شین براری صیقلانی
صفحه ۱۶۸   پاراگراف  سوم     اخرین سطر صفحه      اپیزود  هفت      بشکه های  صلواتی   
---______________________________________
قاضی گفت؛  خفه شو  مردیکه ی  تو  زیر کاغذی رو امضا زدی که  درون اگاهی اعتراف کرده بودی  و محکوم به سرقت هزار و هشتصد متر از کابل های  اصلی انتقال جریان برق  اداره توانیرو شهر چابهار هستی و همچنین سرقت  هزار و ششصد و بیست و چهار عدد شیر آب از سطح  پارک ها و بوستان های شهر کرج  شهرک اندیشه  تا پردیس . و بعد بلبل زبونی میکنی؟   
 متهم گفت؛   منو توی اگاهی کردن توی بشکه وو سر و ته  گذاشتن دو شبانه روز  و توی بشکه آب ریختن  بعدش منو بستن به پنکه  و  به پنجره    از بس که شلاق زدن کف پاهام رو که  شکافت  و من هیچ اعتراف نکردم وو به من گفتند لباس هایت را بپوش و برو ازادی ، سپس یک مامور مرا فراخواند و یک نخ سیگار تعارف کرد و گفتم  سیگاری نیستم   سپس از من دلجویی کرد و خواست کمی درون دفترش بمانم تا مرا کمی دیرتر با ماشین شخصی اش به خانه برساند  چون  کف پاهایم شکافته بود و توان  راه رفتن نداشتم    زمانی که  درون دفترش بودم به من وعده داد که بواسطه ی این سؤ  تفاهم و شکنجه ی من به من مبلغ قابل توجه ای دیه تعلق خواهد گرفت و  حتما به پزشکی قانونی مراجعه کنم     و طول درمان بگیرم   او گفت که  واقعا جای بسی تاسف است که همکارانش چنین کرده اند   و از اینکه به وی گفتم  زمان  شکنجه و  وقتی درون بشکه بودم به من شده و  طی یک هفته تعداد دفعاتی که به من شده از شمارش در رفته   بغض کرد و  چشمانش اشک افتاد     از اینکه به وی گفتم   تمام مدت به من فحاشی ناموسی میشد و میگفتند که باید از درون بشکه در حالت سرو ته صدای نه در بیاورم و اسم خواهرانم و همسرم و دخترم را با زبان بیاورم   خونش جوشید و  بر میز کاری اش مشت کوبید  بطوری که   استکان چای در نعلبکی به هوا برخواست    او مصمم شد و به من گفت که میخواهد کمکم کند تا دادخواهی کنم و از من خواست تا برای اثبات گفته هایم  جای زخم های شلاغ و  زخم های پشتم را به وی نشان دهم سپس تعداد شکاف های کف پایم را شمارش نمود و با اصرار خواست تا  تعداد دفعات را در ذهنم مرور کنم و تعداد صحیح دفعات
 را بگویم تا او درون برگه شکواییه ای که بر علیه همکارانش برایم مینوشت قید کند    و در طول این ماجرا من  ۹۹ بار از دفعات در طی هفت شبانه روز  درون بشکه  بودنم را شمارش کردم  و او گفت  ای کاش  بیشتر و دقیق تر  مرور میکردم تا بلکه رقم صحیح را  به یاد می اوردم  چون  اگر تعداد دفعات سه رقمی نوشته شود  دیه ی قابل توجهی به من تعلق خواهد گرفت که تا اخر عمر کفاف یک زندگی خوب را بدهد      سپس اصرار کرد که به دروغ بنویسد صد بار  اما وجدانم اجازه نداد   او  از   وجدانم  متعجب شد و اظهار داشت که ان روز  سیاه ترین روز تاریخ عمرش بوده که چنین فرد   رئوف و  با وجدانی این چنین  بی ابرو و   تحقیر شده   او  اشکهایش را پاک مینمود  که   پرونده ی جدیدی امد  و همکارش خواست تا  انرا نیز   (بزند تنگش)     ولی او گفت   چابهار  چه ربطی به شهرک اندیشه کرج دارد؟   
وی گفت  باشد  شاید  یکجوری اینها را کنار هم   جا دهد و پکیج کشوری  شکل بدهد   سپس  نگاهی به من کرد  و گفت   که  نمیتواند تا مرا تا خانه همراهی کند  سپس گفت برگه هایی که لطف کرده بود و برایم با دقت و وسواس  تکمیل نموده بود را  داد تا یک به یک امضأ  و انگشت کنم .   سپس گفت   ؛    بسلامت   
و خطاب به سربازی که جلوی درب بود گفت؛   سرباز  خاجوی   این اقا رو بنداز بازداشتگاه توی بشکه تا من برسم خدمتش و سه رقمیش کنم     حیفه ۹۹  بار    بمونه      سه رقمی بهتره 

درون دادگاه    متهم اینها را گفت   و اشکهایش را پاگ نمود و گفت   این ها همگی  یک چهارم  حقیقت بود    اصل ماجرا این بود که بنده با پای خودم به اگاهی رجوع کرده بودم و بعنوان شاهد یک مورد سرقت از میوه فروشی محل و  ربودن یک دسته شش تایی موز توسط خانمی چادری و پنهان کردنش زیر چادرش  به اگاهی احضار شده بودم  که   از همان ابتدا  ماموران به یکدیگر میگفتند  ؛ 
 عجب  سفیدی هستشا  این پسره      موههاش هم بلنده  ابروهایش هم نازکه  صداشم لطیفه      پس  یک مدتی  مهمان ماست 
قاضی گفت؛    پسر   دروغ نگو     مامورین  شرافتمند   اگاهی  هرگز از یاد خدا  غافل نیستن  و  شریف ترین  و با وجدان ترین  افراد  این سرزمین هستند که ما تمام اسایش و امنیت خودمون رو مدیونشون هستیم  .     تو  امضا کردی  و به اعتراف   و  داری  تهمت  ناروا  میزنی به  زحمتکش ترین  قشر  مملکت         امثال شما  سارقین هستند که   سبب ببکاری  فقر  فحشا  فساد    اختلال بانکی      احتکار   پولشویی   و  اخلال نظام بانکی  اختلاس    و شیوع بیماری های  همه گیر  و  خشکسالی  و   اعتیاد  و قاچاق غورباغه  و    و  سرقت مسلحانه   شورش  اختشاش     اسیب به  اموال عمومی        آدم ربایی      طلاق     بی سوادی      خشک سالی     خشک شدن دریاچه ی ارومیه    ریزش   پل  سید خندان    فروش داروی کمیاب ناصرخسرو       پل تجریش  افسریه     بیست متری افسریه    نبود؟   یه نفر   یه نفر حرکت           بیا  اقا   بیا  بالا  حرکت   دماوند   اسلامشهر     شاطره  یافت آباد    بازار مبل  اوین  ،  فرار مغزها      فلج اطفال       ایدز    یرغان    رزردی   سقط جنین      جنگ های سایبری 
 پرستار؛  سلام بچه ها  دارید  چه بازی ای میکنید؟ 
داریم دادگاه بازی میکنیم   من مثلا  اقای  قوزی هستم     
__قوزی چیه؟   منظورش  گازی  هستشاااا  
اره همون که  عیسی  عصبی میگه  درشت تره 
_درشت تر   نه!.   کلفت تر  درست تره 
اره همون که علی سیچان   گفت  کلفت تره  
ساعت خوردن  هاتون شده بچه ها     در ضمن   تو هم  که تازگیا از زندان  انتقالت دادن  اینجا      کمتر  از  این بازی های  دادگاه بازی  راه  بنداز       بیمارای  دیگه  رو  منحرف  میکنی  و ما دفعه قبل   نقی چولاق رو  نصفه جون  از توی  بشکه  در اوردیم       شانس اوردیم  که  زنده موند  شهروز براری صیقلانی  بیتوته

نمونه اثرخام تمرین خانه، 50مورد نقض اصول داستان نویسی را پیدا کنید

داستان کوتاه، سرکوچه هشت صبح ، حرکت ، مقصد اون دنیا

داستان کوتاه. مادرقحبه کیست؟ از شهروزبراری صیقلانی

داستان کوتاه مجازی راز تقدیر بلیط یکطرفه

داستان از شین براری راز یک تقدیر

براریمعرفی دو اثر داستانی ممنوعه و عجیب

داستان جدید

  , و ,ی ,های ,ای ,اثر ,    ,به من ,  و ,این اثر ,ای که ,وزارت ارشاد اسلامی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هر چی که بخوای زنگ هوشمند مدارس فایلسان farnaaaaz سخن خوش فروشگاه اینترنتی انتخاب کلیک مهر فایل ayeghlinkran دوربین مداربسته / اخبار تکنولوژی حفاظتی و دوربین مداربسته / نصب دوربین مداربسته نـــیــان